مدرنيسم فرهنگي در توسعه صادرات
دامنه تحولات صورت گرفته در روابط بينالملل و رفتار سياسي كشورها طي دو دههِ گذشته، برخي از مفاهيم سنتي در حوزههاي اقتصادي و اجتماعي را نيز تحت تاثير قرار داده و تعريف كاربردي جديدي از آنها ايجاد كرده كه متضمن منافع كشورها و هماهنگ با شرايط جامعه جهاني است. اين مفاهيم جديد با توجه به نقشي كه برعهدهِ آنها گذاشته شده و اثبات كاركرد خود در ارتقاء سطح زندگي مردم، از شكل تئوريك به يك باور نهادينه فرهنگي تبديل شدهاند. به عبارت ديگر اصول مدرن ديپلماسي بينالملل با ارائه نقش جديد به مفاهيم ساير حوزهها، كاركردي سياسي براي آنها خلق كرده تا ابزار بيشتري براي تسلط بر منابع در اختيار ملل قرار گيرد. يكي از اين مفاهيم كه در فرآيند تحولات جهاني، مدرنيزه شده و نقش سنتي آن در حوزه اقتصادي به كاركرد جديد در حوزه سياست تغييريافته، موضوع است.
تا پيش از آغاز تحولات اخير جامعه بينالمللي، تصور ميشد موضوع تنها يك مقوله اقتصادي است و در فرهنگ و ادبيات اين حوزه از آن به عنوان شيوهاي براي افزايش اشتغال، ارزآوري و بالا بردن توليد ناخالص ملي ياد ميشد. ولي امروزه موضوع در حوزه علم سياست به عنوان ابزاري كارآمد براي نفوذ در كشورها و تسلط بر منابع و ملل به كار گرفته ميشود.
مدير يكي از شركتهاي بزرگ اروپائي اخيراً در همايشي در تهران طي سخناني گفت: اين همان تعبيري است كه سالها قبل جامعهشناسان كاركردگراي آلماني (فونكسيونيستها) از مفاهيم پيرامون خود براي دستيابي به داشتند و اعتبار هر موضوع را بر مبناي نقش كاربردي آن در حصول قدرت ميسنجيدند.
نگاهي به عملكرد صادراتي كشورهايي نظير چين و هندوستان در سالهاي اخير نشان ميدهد كه تبعيت آنها از اين الگو، بسياري از قدرتهاي سياسي و اقتصادي جامعه بينالمللي را در برابر آنها به زانو درآورده است. اينك كالا يا خدمات توليدي اين دو كشور آرام و بيصدا به دورترين بازارهاي دنيا نفوذ كرده و مصرفكنندگان فراواني را به خود عادت داده است، بطوري كه كالاهاي چيني و خدمات نرمافزاري هنديها در اغلب كشورهاي فقير و غني به چشم ميخورد و به يكي از موضوعات بحثبرانگيز در روابط بينالمللي تبديل شده است. حتي فراتر از آنچه گفته شد، موضوع "صادرات" براي چينيها و هنديها به يك اهرم فشار در معادلات سياسي تبديل شده و قدرت مضاعفي به آنها داده است. با اين حال صادركنندگان چين و هند ترجيح ميدهند از موضوع "صادرات" به عنوان ابزار تنشزدايي و سالمسازي رابطه سياسي با ساير ملل استفاده كنند. به تبع اعمال سياست در اين دو كشور فرهنگ جديدي نزد مردم آنها ايجاد شده كه چنين تحولي را ميتوان "مدرنيسم فرهنگي در توسعه صادرات" نامگذاري كرد. در اين فرهنگ، هريك از صادركنندگان كالا و خدمات سربازان پيش قراولي هستند كه به قلب سپاه روبرو تاختهاند. پس همانگونه كه مقام سربازان درخور تعظيم و تكريم است، صادركنندگان نيز ارج گذاشته ميشوند.
از سوي ديگر كالا و خدمات صادراتي، سلاح نفوذ به جبهه روبروست. همانطور كه تسليحات كهنه و فرسوده براي سپاهيان پيروزي نخواهد آورد، كالا و خدمات بيكيفيت و گرانقيمت نيز اقتداري را در بازار كسب نميكند.بگذريم از كالاهاي چيني كه در بازار ايران به انتخاب واردكنندگان خودمان نفوذ كردهاند و شناخت غلطي از فرهنگ توليدي چين به ما اراه داده ولي در حقيقت ساختار توليد كالا در كشور چين رو به بهبود است، به طوري كه حتي مصرفكنندگان مشكلپسند اروپائي و آمريكائي را متقاعد ميسازد.
بنابراين چنين فرهنگ توليدي مدام در پي تحقيق و بررسي براي بهبود كيفيت و كاهش قيمت كالاهاي صادراتي است.مدرنيته فرهنگي در صادرات اين كشورها، مردم را به اين باور عميق رسانده كه در هر كجا و هر زمان بايد به پيروزي در كشورهاي هدف انديشيد و لازمه پيروزي در كارزار رقابت با حريفان، تلاش است و تلاش.
ميدان اين تلاش صادراتي دامنهاي به وسعت كلبهِ حصيري يك روستايي تا كارخانجات عظيم توليدي دارد.چنين است كه مفهوم "صادرات" در فرهنگ عمومي يك كشور به ارزشي مقدس تبديل ميشود و با اتكا به "دانايي محوري" قدرت سياسي و اقتصادي كشور را در جامعه بينالمللي افزايش ميدهد.بد نيست در آستانه نهمين سالروز ملي صادرات در كشورمان، همه ما از برنامهريزان و مجريان گرفته تا عامه مردم كلاه خود را قاضي كنيم كه تا چه اندازه فرهنگ عمومي ما به اين مفهوم مدرنيزه شده و كار و تلاش فراوان براي توليد كيفي، در باورمان نهادينه شده است.
اما چنين فرهنگ مدرني مولفههاي ديگري نيز در نگرش به موضوع دارد. توليد كنندگان تابع اين نگرش، "رهبري" بر بازارهاي صادراتي را بالاتر از آن ميدانند. يعني به جاي آنكه با اتكاء بر قدرت پست و سمت خود در بنگاههاي توليدي براي ورود به بازارهاي صادراتي تصميم گيري كنند؛ براساس توانائيهاي علمي و تحقيقي و مرجعيت خود در آن رشته توليدي به خلق شيوههاي نفوذ پايدار و تاثيرگذاري عميق در مصرف كنندگان ميانديشند. در نتيجه، حضور توليدات آنها در بازارهاي صادراتي قائم به سمتهاي مديريتي نيست و مادامي كه زيرساختي پژوهشي و تحقيقاتي دارند بر ذائقههاي مصرف بازارهاي هدف، رهبري ميكنند. مدرنيسم فرهنگي در توسعه صادرات اين باور را در ميان عامه مردم ايجاد كرده كه بايد از هر فرصتي براي رسيدن به هدف استفاده كرد. يعني به جاي تاكيد بر مشكلات و درجا زدن در استنباط موانع پيش رو، در جستجوي فرصتهاي جديد و راههاي بكر نفوذ بود. اين شيوه فرهنگي همان كليد قفلگشايي است كه متاسفانه در برنامه ريزيهاي صادراتي ما مفقود شده است. تجربه چند مديريت اخير بر نظام صادراتي كشور نشان ميدهد كه برنامه ريزان و مجريان ما بيش از آنكه ايده نويني براي عبور از مشكلات و موانع صادراتي داشته باشند، مصمم به تاكيد بر وجود مشكلات و حتي بزرگنمايي آنها بودهاند. فرهنگ مدرن صادراتي همچنين تواناييهاي مادي و معنوي توليد كنندگان را صرف "كمالطلبيهاي فردي" نميكند بلكه در پي شناسايي انتظارات ساير ذينفعان و مصرف كنندگان و دستيابي به آنهاست. به عبارت ديگر در اين فرهنگ، كسب رضايت مشتريان است كه يقيناً سود بنگاههاي توليدي را به همراه خواهد آورد. مفهوم "رقابت" نيز در مدرنيسم فرهنگي، متحول شده و شكل متعاليتري به خود گرفته است. توليد كنندگان كالاهاي صادراتي با فرهنگ مدرن، حضور ساير توليد كنندگان را در بازارهاي هدف به منزله ايجاد جو رقابتي تلقي نميكنند. زيرا همواره در مفهوم "رقابت" نوعي تخاصم و مبارزه نهفته است كه ميتواند نيروها و منابع محدود را مشغول خود سازد.
در چنين فرهنگي "همكاري محرك و مشترك با ديگران" جايگزين باور قبلي شده و فرصتهاي تازهاي را در اختيار توليد كنندگان قرار داده است. نمونه چنين فرهنگي را ميتوان در بين شركتهاي بزرگ داروسازي اروپا جست. سالها بود كه شركتهاي بزرگ داروسازي براي كسب منافع بيشتر در بازارهاي هدف با همديگر رقابت ميكردند و از هيچ كوششي براي پشت سر گذاشتن حريف فروگذار نبودند ولي تحول فرهنگي صورت گرفته در اين شركتها نشان داد كه در صورت پيوند و همكاري مشترك ميتوان هزينههاي توليد، نگهداري، حمل و نقل و بازاريابي كالاها را كاهش داد. حتي تحقيقات مشترك و تبادل اطلاعات تخصصي امكان تكرار اشتباهات تجربه شده را كاهش ميدهد و زمان را به نفع دستيابي به موفقيت پيش خواهد برد. بديهي است كه نهادينه شدن چنين نگرش هايي در باور ملتها به ارتقاء فناوريهاي توليدي، استفاده بهينه از امكانات و منابع موجود، شناخت مزاياي تخصصي، سازماندهي علمي توليدات، ايجاد بانكهاي اطلاعاتي كارآمد، و جلب اعتماد مصرف كنندگان ميانجامد. توليد كالاهاي صادراتي در چنين فضاي مطمئني مشاركت سرمايههاي مادي و انساني را به همراه خواهد داشت و فضاي آرامي را براي همكاري ملل مختلف به منظور دستيابي به منافع جمعي ايجاد ميكند. خلاصه كلام اينكه در فرهنگ مدرن بيش از آنكه ابزار منافع شخصي گروههاي خاص باشد، شيوه دستيابي به بالندگي اجتماعي است و نگرش سياسي به آن متضمن گسترش صلح، امنيت و وفاق جهاني است.
نوشته : كامران نرجه Kamran Narjeh
اين مطلب درصفحه ۴ روزنامه اطلاعات ۲۷ مهر ۱۳۸۴ درج شده است.
برچسب: ،